بعد از صعود آرام از کوه پانایا – کاپولو، از طریق جادهی هموار واسفالتهی پیچ و خمداری که 9کیلومتر تا اِفِسوس فاصله دارد، و رسیدن به ارتفاعی حدود 450 متر از سطح دریا، و طی مسافتی دیگر حدود 1000متر در یک سراشیبی ملایم، به سطحی هموار مملو از آرامش میرسیم که تنی چند از ساکنین آنجا با منظرهئی از طبیعت و ساختمانهائی اندک، فضائی معنوی را به نمایش میگذارند.
باز اگر به راه خود ادامه داده و بسمت چپ قدم بزنیم، بعد از گذشتن از درختان زیتون، اولین چیزی که نظر مارا به خود جلب میکند، مجسمهی تمام قد مریم مقدس است که با بازوانی افراشته بما خیر مقدم میگوید! سالهاست هر روز افراد زیادی بعنوان زائر، با احترام فراوان این مسیر را، بخصوص در عید پاک طی میکنند. بعضی ازاین زائرین از ساحل پیاده خودرا به این محل میرسانند.
خانهی حضرت مریم، که بعد از کاوشهائی که توسط دونفر باسامی پیر پولین (یا پولن) و یونگ در سال 1892 براساس پیشگوئی یک بانوی پرهیزکار اهل باواریا بنام کاترین امریک (1824 – 1774) تنها دوسال قبل از مرگش پیدا شد، بازسازی گردید و تقریباً بشکل اصلی درآمد. زمان کشف این خانه، سقفها فروریخته و تنها دیوارهای خانه برپا مانده بودند. گفته میشود که خانه، فسمتی از بنای کلیسائی بوده که قرن نهم میلادی برای بزرگداشت مریم مقدس بر پا یا بازسازی شده است.
چشمهی آبی که در تصویر دیده میشود{درحال حاضر سه تاق نزدیک بهم را با سه چشمهی جداگانه تشکیل میدهد که زائرین برای شفایافتن و ثروتمندشدن و عشق! از آنها مینوشند} گفته میشود که حضرت مریم ازاین چشمهی شفابخش در آخرین سالهای زندگی خود، بین سالهای 30 تا 35 میلادی، آب مینوشیده است.
معتقدان او معجزات زیادی را به وی نسبت میدهند که با نوشیدن آب این چشمه و یا از طریق خاکستر اجاقی که در خانه وجود داشته بوقوع پیوستهاست. کودکان و بزرگسالان زیادی که گرفتار امراض گوناگونی بودهاند به این مکان برای گرفتن شفا آوردهشدهاند.
آنچه که ظاهراً بعدها اضافه شده و ذکری ازآنها {درکتابچه} بمیان نیامده، یکی نیز دیوار وسیعیاست که زائرین خواستههای خودرا روی کاغذ ویا اغلب روی دستمال کاغذی تمیزی مینویسند و آنرا گره زده روی دیوار به نخهائی که بهمین منظور قرار داده شده میبندند و معتقدند که حاجت آنها برآورده خواهد شد.
کمی دورتر از خانه نیز گودالی که گفته میشود محل حوضی برای تعمید بوده وجود دارد و نزدیکتر به خانه اتاقکی برای روشن کردن شمع قرارداده شده است. بعلت همراه بودن با یک گروه بازدید کننده که احتمالاً همگی نیز اتفاق نظر نداشتند! دیدن بقیهجاها امکانپذیر نشد.
در آخرین قسمت از غار معروف اصحاب کهف که در قرآن کریم نیز به داستان آن اشاره شده یادی میشود: این محل که در سراشیبی کوه “پانایر” مقابل شهر سلچوق قرار دارد، همان غاری دانسته شده که هفت مسیحی جوان همراه با یک سگ از ترس کشته شدن بدست کفار گریخته و به این غار پناه آوردهاند. آنها پس از دستگیری بوسیلهی مأمورین حاکم وقت بنام دقیانوس امپراتور روم شرقی {Decius} در اواسط قرن سوم میلادی به قتل رسیدند و در همان غار دفن شدند. براساس نوشتهی جزوهئی که در اختیار بود، آنها در زمان حکومت تئودوزیوس دوّم در قرن پنجم میلادی، یعنی دویست سال بعد، قیام کرده و به عبارتی دوباره زنده شده و یا آنطور که در کتب دینی آمده، ازخواب برخاستند. چون نویسندهی این سطور، اطلاعات دینی قابل اعتمادی غیر از آنچه که درقرآن آمده در اختیار نداشته، ناچار بدون اظهار نظر شخصی، به ترجمهی همین چند سطر از اطلاعات کتبی مختصری که در اختیارش بوده قناعت کردهاست.
در هرحال از آنچه که براساس نوشتههای موجود و تاریخچهئی که مراجع گردشگری رسمی ترکیه تدوین کردهاند بر میآید، هفت گور که در حال حاضر نیز موجود است و در داخل غار دیده میشود بعد از رستاخیز آن هفت مسیحی دائر شده زیرا معتقدان به مسیحیت آرزو داشتهاند در همین غار دفن شوند. بتدریج هزاران گور دیگر در اطراف غار برای دفن مسیحیان اختصاص یافت و توسعهی قبرستان و تأسیسان مربوط به آن از قرن ششم میلادی ادامه یافت، بنحوی که تبدیل به یک زیارتگاه شد. اما در قرن 12 میلادی این محل بتدریج فراموش شد و به ویرانهئی تبدیل گردید. واللهُ اعلمُ بحقایق الامور